سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کودکان خلاق

صفحه خانگی پارسی یار درباره

عنکبوت زیرک

 

یکی بود یکی نبود زیر این آسمان آبی پیرزنی در کلبه ای جنگلی زندگی می کرد. دراین خانه عنکبوت کوچکی هرشب تا صبح بیدار می ماند و تار می تنید.هروقت حشره ای داخل کلبه می شد به این تارها می چسبید.

پیرزن هر روز صبح وقتی این صحنه  و خانه عنکبوت را می دید عصبانی می شد و با جارویی خانه زیبای عنکبوت را خراب می کرد.روزها می گذشتند وهر روزهمین اتفاق می افتاد . همیشه پیرزن به عنکبوت کوچک می گفت چرا این کار را می کنی و تو یک موجود شلخته و بی فایده ای هستی...


برای خواندن ادامه داستان اینجا کلیک کنید.